اثرى كه پيش روست، نشان از عشق، اميد، ايمان، توكّل و كوشش شبانهروزى انسانهايى دارد كه با گذر به دنياى بيرون و نظر به جهانِ درونى خويش، پاى به راه در نهادهاند تا گامى بهسوى تعالى و كمال بردارند و شأن و مقام انسانى خويش را به اندازهى توان، رنگى ديگر بخشند.
تو پاى به راه در نِه و هيچ مپرس - خود، راه بگويدت كه چون بايد كرد
جوانان سرزمين ما با خواندن اين اثر، اگرچه نمونههاى درخشان بسيارى هم در وطن خود پيش چشم دارند، از زندگى يكسره تلاشِ خستگیناپذيرِ ماریكورى و همسرش پیيركورى، درخواهند يافت كه نيروى ايمان و توكّل تا چهاندازه مىتواند انسان را از همنوعان خويش پيشاندازد؛ تا جايىكه خدماتى چنان نو به جهان عرضه كند كه هيچ پيشينهاى ندارد.
با وجود سختىهاى بسيارى كه در متن اثر به آن اشاره شده، نظير بیپولى، شكست عشقى، رنجِ سفر، دورى از خويشان، نااُميدىها و افسردگىهاى گذرا، گرفتاریهاى حاشيهاىِ روزمره و دشوارىِ تمركز براى يادگيرى، نداشتن جا و وسايل مناسب كار و آزمايش، از دست دادن زود هنگامِ مادر و مانند آن، كه البتّه همگان گواهند بيشترِ انسانها در جريان حيات خويش با چنين دشوارىهايى روبارو بوده و هستند، ارادهاى استوار و ايمانى مثالزدنى از خود به نمايش مىگذارد. میگويد: هدف من در زندگى اين است كه هرگز در اثر رويدادها و اشخاص، مسير زندگىام را تغيير ندهم.
داستان ما در صحنهاى از زندگى خانوادهى لهستانی آغاز مىشود! در اين هنگام، مانيا كه بعدتر او را بهنام مادامکوری خواهیم شناخت، پنج سال داشت.
...
دیدگاه خود را بنویسید