در مكتب اسلام، انسانهاى كامل، برجسته و نمونه زياد است و آنها همه واقعيّت خارجى دارند. داراى وجودى قابل لمس و عينى مىباشند. در قرآن مجيد تمام پيامبران الهى، مردان و زنان پاک تجسّم عينى انسان كامل و الگوى انسانيّت معرفى شدهاند.
از تربيتيافتگان اسلام كه قرآن و احاديث طهارت و عصمت آنان را تضمين كرده، اهل بيت پيامبر اسلام (ص) مىباشند و اين خانوادهى پاک آشكارترين و مترقّىترين مكتبى هستند كه در شكل موجودات انسان تجسّم يافتهاند. سيرت آنان همان سيرت رسول خدا (ص) است و آنان طبق آيات قرآن كه در شأن آنها نازل گرديده است و از هر نوع پليدى كه ديگران به آن آلودهاند پاک و منزّه هستند و نيروى عصمت از آنان نگهبانى مىكند. توجّه عزيزان را به آيهى شريفهى تطهير جلب مىكنم.
بر خلاف نظر برخى از پژوهشگران كه سخن معزّى را جز مدايحى بىارزش نمىدانند، شعر معزّى از اسلاف خود مانند فرّخى، عنصرى و منوچهرى چيزى آنچنان كم ندارد؛ اگرچه برخى از محققّان به گزاف او را دنبالهرو اينان بهشمار آوردهاند. به نظر نگارنده، طراوت زبان پارسى را در قرن پنجم هجرى قمرى همچنان كه در نثر ابوالفضل بيهقى صاحب تاريخ بيهقى مىتوان ديد، با كمى اغماض در شعر معزّى نيز مىتوان سراغ گرفت.
شادروان عباس اقبال آشتيانى در مقدّمهی كوتاه خود بر ديوان اميرمعزّى مىنويسد: «معزّى به تمام معنى شاعر است و كلام او در باذوقى كه به فصاحت و بلاغت دلبستگى داشته باشد به قوّت تمام تأثير دارد، حال اگر بىذوقانى باشند كه از تماشاى مجموعهى گل لذّت و تمتّعى نبرند و براى درک حقيقت اين آيت لطف الهى به پاره كردن و گذاشتن اجزاى آن در زير ذرّهبين نقّادى، خود را محتاج ببينند، به گفتهی خداوند ذوق، آناتول فرانس، سند بىذوقى خود را امضاء مىنمايند و حُسن را كه چيزى جز تناسب اندام و موزونيّت همهی اجزا نيست، در مطالعهی قطعاتى مجزّا و زير و رو كردن پارههاى پيكرى جدا از يكديگر مىپندارند. معزّى شاعرى است كه وظيفه و شغل او به مناسبت سمت اَمارت شعرا كه داشته، چنان ايجاب مىكرده است كه شاعرى مديحهسرا و موظّف به انجام مأموريت خود در اين سمت باشد، بنابراين بىانصافى است كه از چنين شاعرى غير از ايفاى وظيفهاى كه بر عهده داشته چيزى خواسته شود. بايد ديد كه آيا او در اين راه چنان كه شايسته بوده و مقتضيّات عهد ايجاب مىنموده گليم خود را از آب بيرون كشيده است يا نه ...»
...
دیدگاه خود را بنویسید